قدیــمی ها راســت می گفتنـد
بـوسیـــدن چشــم ها
دوری مـی آوَرَد...
نـسیـم دانــه را از دوش مــورچه انداخت
مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت
و به خــــدا گفت : « گاهی یادم میرود که هستی، کاش بیشتر نسیم می وزید. . .!»
گفتی دهانت بوی شیر میدهد…
و…
رفتی …
آهای عشق من …
امشب به افتخار تو دهانم بوی مشروب، بوی سیگار، بوی دروغ میدهد …
برمیگردی ؟؟
ماه من...
نماز آیات میخوانم وقتی گرفته ای..
میدانم من تنها هستم
ولی تنها من نیستم
تعداد صفحات : 3